Sunday 11 March 2012

اسم من یعنی چه؟

بهمن دارالشفایی، تحت تاثیر نوشته آقای صافاریان در مورد اسمش، مطلبی نوشته در مورد اسم خودش و دعوت کرده که بقیه هم اگر وقت داشتند این کار رو بکنند. وقت که البته ندارم، اما متوجه شدم که از موقعی که کمتر وبلاگ می نویسم، راندمان نوشتن های دیگرم هم پایین آمده. بیشتر به صورت منفعل فیس بوک می خونم و زیاد حوصله نوشتن ندارم. مغزم و دستم، به غیر از انگشت اشاره دست راست که کلیک می کنه، تنبل شده اند. بهانه ایست برای دوباره زنده کردم مرحوم ارزیابی شتابزده که به هرحال، الان دیگه 10 سال بیشتر از عمرش می گذره. حالا یواش یواش باید آرشیوش رو منتقل کنم به اینجا دوباره. دومین داشتن بهش نچسبید!

اسم من اما. خوب، خداداد رضاخانی. اما حالا قضیه اش.

خداداد که معنی راحتی داره: خدا + داد، دومی در حالت مصدری، بیشتر به معنی «داده». اسم کمیه. اسمی که وقتی کسی می شنوه، یاد «خداداد عزیزی» میافته و بارها شده که مردم فکر می کنند اسم من خداداد عزیزیه، با اینکه نه من اهل سبزوارم و نه فوتبال بلدم. انگار هرکسی که اسمش ادمونده، فامیلش باید اختر باشه یا هر «علی» ای، «دایی». بگذریم اما.  به هرحال، غیر از خداداد عزیزی، یکی خداداد خان یاغی توی دائی جان ناپلئون، از هم اسمی های معروف منه،  یکی هم دکتر خداداد فرمانفرمائيان، رئیس سابق بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه، که اتفاقا" اسم من رو هم بخاطر ایشون خداداد گذاشتند که از دوستان پدربزرگم بودند. غیر از این، خداداد اسمیه که هنوز هم بین زرتشتیان، بخصوص در منطقه یزد، معمول و محبوبه.

«خدا» که امروزه به معنی «دادار، خالق، الله» استفاده می شه، در فارسی در واقع به معنی «رب، صاحب، ارباب» به کار می رفته که اثرش رو در کلماتی مثل «کدخدا» (صاحب و ارباب یک «کده»، یعنی یک روستا یا واحد کشاورزی) و «ناخدا» (یا «ناو»+«خدا»، ارباب کشتی) می شه دید. یکی از نظرات زبان شناسان تاریخی، از جمله کسی که من باهاش کار کردم، این بود که «خدا» از بخشهای «خود» و «ایگ» ساخته شده و ترجمه کلمه یونانی «آوتوکراتورαυτοκρατόρ» -ه و «خودمختار، خودکار» معنی می ده، چون اولین بار این کلمه رو در دوره زبان های ایرانی میانه می بینیم و ربط نزدیکی به استفاده از عنوان «آوتوکراتور» روی سکه های هلنیستی داره، که لقب حاکمان «خودمختار» مناطق مختلف بوده اند. به هرحال، در مرحله ای، «خدا» به معنی ارباب تغییر کرده و معنی «دادار، پروردگار» رو بیشتر به خودش گرفته و به وضعیتی درآمده که امروز در ایران می بينيد. کلمه اصلی برای «پروردگار» در فارسی، «بغ» یا «بگ/بی» بوده که در اسم شهر «بغداد» می تونید ببنیدش، و دلیل اسم مستعار فیس بوکی من هم هست.  

ضمنا"، خداداد یکی از اسمهایی است که در زبان های دیگه هم وجود داره، به صورت ترجمه. در روسی، اسم «باگدان» به همین معنیه (و در بلغاری، «بوگدان»). در فرانسه، «دیو-دُنه»، در یونانی «ثئودوسیوس»، در عبری، «یوناتان» یا «ناثانئیل» یا «نتانیاهو» (آخری به من هیچ ربطی نداره!!!). در عربی هم «عنایت الله» نزدیکه، و در ترکی «تاری وردی» همین معنی رو می ده. 

رضاخانی: خیلی ها، خدا می دونه به چه دلیلی، فکر می کنند اسم خانوادگی من ربطی به «رضاخان ماکسیم» (یا همان رضاشاه) داره. بازهم انگار «رضا» اسم کمیابیه در ایران و مثلا" رضاخان تنها «رضا»یی بوده که «خان» هم بوده! به هرحال، خیر، اسم خانوادگی من از اسم جد بزرگ پدریم، «رضاخان» میاد. البته کسانی که منو می شناسند می دونند که من هویت خودم رو بیشتر با خانواده مادریم تعریف می کنم، که فامیلشون «غیاثی» ه و داستان دیگری داره برای خودش، چون پدر من وقتی چهارماهم بوده، فوت شده و من خیلی با خانواده پدریم در تماس نبودم. خانواده مادریم، جداندرجد اهل مرکز تهران هستند و منطقه سنگلج و بازار و بیشترشون متولد سنگلج و شاپور و پاچنار. خانواده پدرم اما اهل ده «دنبلید» در منطقه «طالقان» بودند. داستان رضاخان اینه که به نظر میاد راهزنی بوده در جاده کرمانشاه به همراه برادرش، و هردو سروهیکل کاملی داشته اند و «بیزنس» دزدیشون سکه بوده. تا اینکه می خورند به تور یک والی سفت و سخت کرمانشاه (که برقرینه تاریخی، به نظر میاد محمدعلی میرزا دولتشاه، پسر ارشد فتحعلی شاه باشه) و تبعید می شند به طالقان. در طالقان هم چون اهل زد و خورد بودند، یواش یواش برای خودشون کسی می شند و «خان» می شند و زمیندار. ایشون جد هفتم بنده هستند. حالا پدربزرگ من که خودشون «ندیده» این آدم می شدند، مدیر مدرسه بوده اند و آزارشون به مورچه هم نمی رسیده، پدرم هم که در سی سال عمرش درس خوند و بازهم کاری نکرد، بنده هم که از سوسک می ترسم، چه برسه به راهزنی و غارت. نسلمون تقلیل رفته!!!

در ضمن، «رضا» هم که از ریشه عربی «ر-ض-ئ» است به معنی «قبول و رضایت» و «خان» هم یک کلمه ترکی، از ریشه «خاگان» به معنی «بزرگ، رئيس» که احتمال داره اصلش ترکی نباشه و چینی باشه که ترکی ازچینی قرض کرده. مطمئن نیستم چون در مورد زبان های اورال-آلتایی زیاد نمی دونم. «خان» از اواخر دوره ساسانی در منطقه آسیای میانه شناخته شده بوده (چولوک/صولوک خان، رئیس قبایل ترک غربی در دوره ساسانی)، اما به نظر میاد از دوره مغول به بعد در ایران معمول شده باشه و به عنوان یکی از لقب های فئودالی به کار رفته. 

این هم از نوشته اول در وبلاگ دوباره زنده شده «ارزیابی شتابزده»...

5 comments:

  1. به نقل از دوست عزیز، آقای آرمن نرسسیان، معادل ارمنی خداداد هم هست «آستاوادزاتور»...

    ReplyDelete
  2. درست است، آستوادزادور همان خداداد است که شکل کوتاه شده اش آساتور معروف تر است و در نام های خانوادگی ارامنه زیاد دیده می شود. الله وردی و خداوردیان (در نام های فامیلی ارمنی) نیز شکل های دیگر اسم شما هستند.

    ReplyDelete
  3. البته.... جالبه که الله وردی و خداوردی هم نشون دهنده تاثیر پذیری متقابل از زبان های ترکی، عربی، و فارسی هم هستند. در ضمن متشکر برای آساتور، پس اسم دکتر آساتوریان (خودشون می گن آساطریان) یعنی خدادادزاده!

    ReplyDelete
  4. In Spanish, it is Diosdado. A famous contemporary "Diosdado" is Senor Diosdado Cabello, the current president of Venezuela's National Assembly (or Parliament).

    ReplyDelete
  5. این مطلب به تازگی در صفحه دنبلیدها هم آمده و بازخوردهای متفاوتی هم داشته. از آقای خداداد رضاخانی دعوت می شود سری به صفحه " دنبلیدی ها " در فیس بوک بزنند.

    ReplyDelete